دلاراما چنین زیبا چرایی


چنین چست و چنین رعنا چرایی

گرفتم من که جانی و جهانی


چنین جان و جهان آرا چرایی

گرفتم من که الیاسی و خضری


چو آب خضر عمرافزا چرایی

گرفتم من که دنیایی و دینی


چو دنیا مایه سودا چرایی

گرفتم گنج قارونی به خوبی


چو موسی با ید بیضا چرایی

ز رشکت دوست خون دوست ریزد


بدین حد شنگ و سرغوغا چرایی

چو نور تو گرفت از قاف تا قاف


نهان از دیده چون عنقا چرایی

ندارد هیچ حلوا طبع صهبا


تو هم حلوا و هم صهبا چرایی

ز عشق گفت تو با خود بجنگم


که پیش چون ویی گویا چرایی